هانیهانی، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره
هامینهامین، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره

هانی و هامین گل پسرای مامان و بابا

سفرمون به همدان

سلام به گل پسرم خوبی ! خوشی ! قبل از هر چیز از همه دوستانم و مامانهای گل ممنون که به ما سر زدن و خبر گرفتن از ما . ممنون و اینکه این پست رو رمز دار کردم به این خاطر بود به هر حال جایی کار می کنم  که حجاب براشون مهم و .... یه خورده مشغله کاری و دانشگاه و مریض شدن دوباره هانی و خودم باعث شد  یه چند روز دور باشم از وبلاگ و نی نی وبلاگیهای عزیز. یه تصمیم سریع در مورد تعطیلات گرفتیم و راهی همدان شدیم روز سه شنبه خاله پروین زنگ زد گفت که این چند روز تعطلیات بریم یه جایی ؟ تو پیشنهادت کجاست ؟ من که از  قبل به بابا گفته بودم بریم همدان . همش همدان درنظرم بود و همدان رو پیشنهاد دادم که با استقبال  مواجه شد منتها بقیه خاله ...
28 خرداد 1391

روز پدر

این پسمتو خوام اختصاص به  یار همیشگی ام ، به تنها مونسم ، به همراه همیشگی ام ، به عزیزم ، به همسرم حسین. حسین جان این روز بهت تبریک می گم مثل امسال سومین سالیه که  کلمه بابا را لقب گرفتی می دونم که عاشقانه اعشق میکنی وقتی هانی بابا صدات می کنه و چه با صدای بلند جوابشو میدی و جانم را نثارش می کنی . چقدر که با کلنجار نمی رید  ؟چقدر با هم  بحث می کنید ؟ چقدر تو سر و کله هم می زنید . و من همه اینها با وجود و هانی  می پرستم و عاشقانه هر دوتاتون دوست دارم . دست های پر توانت ، همیشه بزرگ ترین حامی زندگی ام بوده و آغوش امن تو بهترین جا برای فراموشی غم های زندگیم . روزت مبارک مرد زندگیم ، دوستت دارم . . . . همسر عزیزم ...
18 خرداد 1391

عکسهای تولدت

سلام عسلی من .خوبی خوشی   واقعیتش نمی خواستم تولد بگیرم حالا دلایلشو تو پست های قبلی گفتم ولی شد  من فقط خواستم دور هم باشیم  . دیگه نشد کیک سفارش بدم همینوجوری رفتم یکی از طرحها انتخاب کردم  سالاد اولیه درست کردم و ژله و حالا بقیه تنقلات . بچه ها که خیلی ذوق کردن البته خودت بیشتر از همه همچین دست می زدی و جیغ می کشیدی موقع فوت کردن  شمع  شعر تولد با زبون خودت  اینقدر قشنگ می خوندی قربونت برم . قبل از اینکه همه بیان داری به مامانی کمک می کنی تو پاک کردن میز.       الهی 120 ساله بشی مامانی جشن بگیره تمام عالم بدون هانی پسر منه . ...
7 خرداد 1391

عکس های آتلیه

بعد از شاید یک سال و اندی موفق شدم عکس ها بگیرم . نه اینکه تنبل باشم نه  اگر هم رفتم گرفتم فقط به این خاطر بود که بیچاره مرده اینقدر زنگ زده بود هر بار یه دلیلی داشتم برای نرفتن  دیگه اینبار خجالت کشیدم رفتم گرفتم .  تو این عکسها نه ماهه بودی هانی جونم .روز عروسی خاله مریم رفتیه بودیم آتلیه عکس ها همهشون خوب بودند و راضی بودم .  خیلی جالبه اصلاً نموندی تا ازت عکس خوب بندازم ولی  الان نگاه می کنم به عکسها می بینم  لبخند روی لبات هست با اینکه واقعا  دردسر کشیدم باهات با مدل موم و آرایشم .انشاء اله که همیشه لبخند رو لبانت باشه ناز پسری پریشب کتاب قصه آوردم تا با هم کمی کار کنیم دیدم ای بابا تو بهتر ا...
7 خرداد 1391

پسرم دو ساله شد.

همه عمرم ،همه زندگی ام مممممممممممممممممممممممم عاشقتممممممممممممممممممم بعد از زایمان بود که دیوانه وار دیوانه ات شدم  ، عاشقانه عشق کردم با تو با تمام  دردهایم با تمام حسی که داشتم با تمام گریه هایت با تمام خنده هایت ، حال کردم با تمام حالتهای قشنگت ، حس کردم تمام احساس  مادری را ، به تن خریدم تمام  وجودت را در وجودمممممممممممممممممممممممم. تمام هستی من و حسین ، تمام عشق منو و حسین ، تمام زندگی منو و حسین ، تمام بود و نبود منو و حسین ، تمام  لحظه های  منو و حسین ، تمام روح ، وجود، جان منو حسین تولدت مبارک     فقط اومدم بهت تبریک بگم و برم چون خیلی کارم دارم مامانی ...
4 خرداد 1391
1